در این مطلب درباره اقتصاد رفتاری و مدیریت صحبت می کنیم. این یکی از موضوعات جالب توجه در بحث اقتصاد رفتاری است چون پیوند میان دو علم را نمایش می دهد. با ما باشید تا در این مورد بیشتر صحبت کنیم.
اقتصاد رفتاری به مطالعه این موضوع می پردازد که چگونه عوامل روانشناختی، اجتماعی و هیجانی در تضاد با انگیزه های اقتصادی افراد در هنگام تصمیم گیری است. وقتی که اقتصاد رفتاری در مدیریت به کار میرود میتواند به ما کمک کند تا راه هایی برای محدود کردن تاثیر سازمانی سوگیریها و محدودیتهای شناختی پیدا کنیم و بتوانیم از آن ها در جهت افزایش بهرهوری شرکتها و سازمانها استفاده کنیم. مدیریت موفق مستلزم ارزیابی پویا و مداوم و جستجوی روشهای جدید در هنگام بروز چالش است. یکی از روشهای جدید که توجه افراد را به خود جلب کرده است، ایده تلنگر (Nudge) در بحث مدیریت است. درکتاب مدیریت تلنگر اریک سینگلر می گوید که چگونه با تکیه بر تلنگرهای کوچک رفتاری می توان رفتارکارمندان را با اهداف سازمانی همسو کرد و به حل مشکلات سازمانی کمک کرد.
در اقتصاد سنتی نظریه انتخاب منطقی بیان میشود به این معنا که افراد در هنگام تصمیم گیری و محاسبه سود و زیان کاملا منطقی هستند و نتایج انتخابهای آنها قابل پیش بینی است.
بعضی از رویکردهای مدیریتی تا حد زیادی بربینشهای رفتاری متکی هستند، بهبود سبک رهبری، استفاده از سیستمهای پاداش و تکیه بر شایستگی ها، درواقع همه این چارچوبها بر این ایده متکی هستند که در یک مدیریت موفق، رفتار انسان شایسته و نیازمند توجه است. با استفاده از نظریه تلنگر در مدیریت میتوان از تفکر سریع تر و رفتار موثرتر و هدفمندتر سود برد، در واقع اهمیتی ندارد که مدیر یک سازمان بزرگ یا کوچک باشید، باید نسبت به محیطی که ایجاد می کنید، تفکر درست داشته باشید. نگاه عمیق به رفتارهای غیرمنطقی افراد و بررسی علت آن درمحیط کار، باعث ایجاد اثر بخشی بیشتر در دستیابی به اهداف سازمان میشود.
فکر میکنید افراد در محیط کار فقط براساس حقوق و پاداشهای مادی انگیزه پیدا خواهند کرد؟ این همان سیستم انگیزشی است که اکثر شرکتها و سازمانها از آن استفاده میکنند، اما مسئله به همین سادگی نیست. هیچ نوآوری و تشویقی با ادراک آنچه در اعماق ذهن انسانها می گذرد همخوانی ندارد.
چرا گرفتن یک تصمیم خوب و درست فردی یا گروهی در محیط کار با چالشهای زیادی روبه رو است؟ اگر اثرات محیط و عدم قطعیت را درنظر بگیریم عامل مهم دیگری به نام سوگیری و تعصبات درونی هر فرد باعث ایجاد این چالش میشود.
استفاده از نظریه تلنگر (Nudge) در محیط کار نیازمند تفکر سنجشگر وتصمیم گیری درست است. دانش علوم رفتاری با استفاده از Nudge میتواند یک دارایی مهم برای مدیران و شرکتها باشد، و به آنها کمک کند تا تصمیمات بهتری برای سازمان بگیرند و برچگونگی افزایش رفتارهای بهینه تمرکز کنند. درک اینکه چرا هر فرد به نحوه ی خاصی رفتار میکند، تاثیر پذیری رفتار افراد از همدیگر و از عناصر محیطی و تاثیرگذاری هیجانات و سوگیری های شناختی در تصمیمات، همان چیزی است که علوم رفتاری در مدیریت به آن اشاره میکند. اشتراک گذاری ایده ها به صورتی پذیرا، برقراری ارتباط، تحریک و تشویق برای همکاری بین کارکنان و تیمها، حمایت از نوآوری و ایده های جدید، تسهیل تغییر و تحولات داخلی و کارهای زیادی ازین قبیل از جمله تلنگرهای کوچک درمحیط کار است.
کارکنان زمان زیادی را درجلسات صرف میکنند. در اغلب اوقات تا 50% از تایم کاری آنها صرف به اشتراک گذاری اطلاعات در اتاق جلسات میشود. یکی از دلایل ممکن است سوگیری اطلاعاتی باشد، تمایل به جستجوی اطلاعات بیشتر و بیشتر حتی اگر اثربخشی برعمل نداشته باشد، این اتفاق به ویژه در سازمانهای بزرگتر به دلیل دسترسی دادهی بیشتر محتملتر است. آنچه اهمیت دارد بحث کارآیی جلسات است . معمولا جلسات به صورت پیش فرض 60 دقیقه تعیین میشود، میتوان با تعیین زمان کمتر برای هرجلسه (مثلا 30 دقیقه به جای 60 دقیقه) و شروع کار باز بازخورد کارکنان درمورد برنامه های انجام شده، بهره وری و کارآیی را افزایش داد، ضمن اینکه کاهش زمان جلسات دربلند مدت منجر به ایجاد پیش فرض جدید و تغییر عادت سازمانی میشود.
یکی از مشکلات عمده سازمانهای بزرگتر اجرای ضعیف برنامه ریزی بلند مدت است، که به آن مغالطه برنامه ریزی (Planning Fallacy) میگویند. سوگیری خوشبینی و تمایل به کوچک شمردن مسائل و زمانی که برای اجرا و رفع آنها نیاز است درسازمانهای بزرگ، مشاهده میشود.، علاوه بر تمایل به دست کم گرفتن زمان موردنیاز برای انجام پروژه ها، افزایش تعداد برنامه های استراتژیک نیز اتفاق میافتد.
یک مدیر موفق با مشخص کردن اهداف کلیدی در دستیابی و پیاده سازی رفتار کمک میکند. برنامه ریزی کارکنان باعث میشود که آنها با اهداف آینده خود ارتباط برقرار کنند و خود را متعهد به انجام آن بدانند. بهتراست تعهدات و برنامه ریزی به صورت فصلی انجام شود و افراد میزان پیشرفت خود را گزارش دهند. سرعت هدف گذاری فصلی بالاتر از هدف گذاری سالانه است. این برنامه ریزیها باعث کاهش سوگیری خوشبینی و اختصاص دقیق منابع برای رسیدن به رفتار مورد نظر میشود.
وقفه هایی که در طول کار اتفاق میافتد و برای آن برنامه ریزی انجام نشده است از مهمترین قاتلان بهره وری در انجام وظایف هستند. افراد در محیط کار با عوامل حواس پرتی مداوم در ارتباط هستند، درنتیجه انجام کار عمیق و بهره وری کافی از اطلاعات عملا در بسیاری از سازمانها غیرممکن میشود. خیلی از کارکنان خواهان دوره های زمانی طولانی تری بدون ایجاد حواس پرتی در محیط کار هستند. یکی از کارهایی که میتوان برای این مسئله انجام داد، ایجاد پیش فرضهای جدید برای محیط کار، مانند تعیین کردن یک روز بدون جلسه در محیط کار که باعث ایجاد آرامش خاطر و کاهش نگرانی و همچنین عوامل حواس پرتی میشود. همچنین این روزها میتواند با دورکاری و کار درخانه ترکیب شود تا باعث تشویق افراد و بهبود خود مدیریتی آنها شود.
مطلب مرتبط:”اقتصاد رفتاری و محیط زیست“
اشتراک گذاری دانش و ایده ها برای اکثر شرکتها کلید موفقیت و نوآوری است. افراد نمیتوانند چیزی جدید ابداع کنند اگر با همان مفروضات و دانش پیش فرض خود جلو بروند. نوآوری اغلب نیازمند ترکیب ایده های مختلف، تعامل حوزه ها و دانش های مختلف و نگرشهای متفاوت است. خیلی از شرکت ها مانند گوگل فضایی را تحت عنوان آشپزخانه کوچک طراحی می کنند، این فضا باعث افزایش انتقال دانش و ایده های افراد در محیطی دلپذیر می شود. کارمندان از تیم های مختلف همدیگر را در رستوران شرکت یا محل نوشیدن قهوه ملاقات می کنند، و این مکان ها بهترین فضا برای تبادل دانش و ایده های جدید است.
منابع
Singler, E. (2018). Nudge management: Applying behavioural science to boost well-being, engagement and performance at work. Pearson.
Ebert, P., & Freibichler, W. (2017). Nudge management: applying behavioural science to increase knowledge worker productivity. Journal of organization Design, 6(1), 1-6.
Monahan, K. How Behavioral Economics Influences Management Decision-Making