معنی برخی از سوگیریهای شناختی را برای شما دراینجا ذکر کرده ایم:
- Cognitive bias – خطا (سوگیری) شناختی: تعصبات مردم میتواند بر روی تصمیمهای منطقی و تفکر و ذهنیت مردم تاثیر بگذارد. سوگیریهای شناختی خطاهایی سیستماتیک هستند و زمانی رخ میدهند که افراد با توجه به محدودیتهای شناختی خود در هنگام پردازش و تفسیر اطلاعات در جهان اطرافشان دچار خطا میشوند.
- Cognitive bias – خطا (سوگیری) شناختی: تعصبات مردم میتواند بر روی تصمیمهای منطقی و تفکر و ذهنیت مردم تاثیر بگذارد. سوگیریهای شناختی خطاهایی سیستماتیک هستند و زمانی رخ میدهند که افراد با توجه به محدودیتهای شناختی خود در هنگام پردازش و تفسیر اطلاعات در جهان اطرافشان دچار خطا میشوند.
- Anchoring – لنگر اندازی: یک عدد یا عنوان باعث تاثیر در قضاوتهای بعدی ما میشود. سوگیری لنگر به این معناست که ما به اولین بخش از اطلاعاتی که دریافت میکنیم، تکیه بیشتری داریم. وقتی ما در حال برنامهریزی یا ارزیابی چیزی هستیم. ما به جای درنظر گرفتن واقعیت، اطلاعات جدید را از نقطه مرجع همان لنگر تفسیر میکنیم. این میتواند قضاوت ما را منحرف کند و ما را از به روز رسانی اطلاعاتمان باز دارد.
- Anchoring – لنگر اندازی: یک عدد یا عنوان باعث تاثیر در قضاوتهای بعدی ما میشود. سوگیری لنگر به این معناست که ما به اولین بخش از اطلاعاتی که دریافت میکنیم، تکیه بیشتری داریم. وقتی ما در حال برنامهریزی یا ارزیابی چیزی هستیم. ما به جای درنظر گرفتن واقعیت، اطلاعات جدید را از نقطه مرجع همان لنگر تفسیر میکنیم. این میتواند قضاوت ما را منحرف کند و ما را از به روز رسانی اطلاعاتمان باز دارد.
- Affect heuristic – تاثیر اکتشافی: به این معناست که افراد در تصمیمگیریهاشان سریع و اتوماتیک تصمیم میگیرند. ما اغلب برای تصمیمگیری به جای تکیه بر اطلاعات عینی بر هیجانات خود تکیه میکنیم، زیرا اینکار باعث میشود که ما سریعتر و راحتتر به نتیجه برسیم؛ اما از طرفی میتواند نحوه فکر کردن مارا تحریف کند و منجر به انتخابهای نامناسب و نادرست شود.
- Affect heuristic – تاثیر اکتشافی: به این معناست که افراد در تصمیمگیریهاشان سریع و اتوماتیک تصمیم میگیرند. ما اغلب برای تصمیمگیری به جای تکیه بر اطلاعات عینی بر هیجانات خود تکیه میکنیم، زیرا اینکار باعث میشود که ما سریعتر و راحتتر به نتیجه برسیم؛ اما از طرفی میتواند نحوه فکر کردن مارا تحریف کند و منجر به انتخابهای نامناسب و نادرست شود.
- Availability heuristic: اطلاعات در دسترس: میانبرذهنی دسترسیپذیری به این معناست که ما وقتی میخواهیم در مورد چیزی تصمیم بگیریم و قضاوت کنیم به سریعترین و در دسترسترین اطلاعاتی که در اختیارمان قرار میگیرد تکیه میکنیم. به عنوان مثال اگر قصد سفر داشتهباشیم و اخیرا در مورد حادثه سقوط یک یا چند هواپیما خبری شنیدهباشیم، احتمال استفاده از قطار یا هر وسیله دیگری به جز هواپیما برای سفرمان بیشتر میشود.
- Availability heuristic: اطلاعات در دسترس: میانبرذهنی دسترسیپذیری به این معناست که ما وقتی میخواهیم در مورد چیزی تصمیم بگیریم و قضاوت کنیم به سریعترین و در دسترسترین اطلاعاتی که در اختیارمان قرار میگیرد تکیه میکنیم. به عنوان مثال اگر قصد سفر داشتهباشیم و اخیرا در مورد حادثه سقوط یک یا چند هواپیما خبری شنیدهباشیم، احتمال استفاده از قطار یا هر وسیله دیگری به جز هواپیما برای سفرمان بیشتر میشود.
- Representativeness heuristic – نماینده ذهنی: نمایندگی ذهنی میانبری هست که ما در هنگام ارزیابی احتمالات از آن استفاده میکنیم. وقتی که ما میخواهیم بررسی کنیم که احتمال وقوع یک رویداد خاص چقدر است، اغلب آن را با یک نمونه اولیه که در ذهن خود داریم مقایسه و ارزیابی میکنیم. مردم نماینده ذهنی را محتملتر در نظر میگیرند. به عنوان مثال اگر شما یک فرد چشم رنگی با موهای روشن ببینید، احتمال زیاد او را از نژاد اروپایی تصور میکنید.
- Representativeness heuristic – نماینده ذهنی: نمایندگی ذهنی میانبری هست که ما در هنگام ارزیابی احتمالات از آن استفاده میکنیم. وقتی که ما میخواهیم بررسی کنیم که احتمال وقوع یک رویداد خاص چقدر است، اغلب آن را با یک نمونه اولیه که در ذهن خود داریم مقایسه و ارزیابی میکنیم. مردم نماینده ذهنی را محتملتر در نظر میگیرند. به عنوان مثال اگر شما یک فرد چشم رنگی با موهای روشن ببینید، احتمال زیاد او را از نژاد اروپایی تصور میکنید.
- Bounded Rationality – عقلانیت محدود: به این معناست که افراد در فرآیند تصمیمگیری بیشتر تمایل به دریافت حس رضایت دارند تا رسیدن به سطح بهینه. به بیان دیگر ما تصمیماتی میگیریم که به نظرمان خوب و قانعکننده باشد نه تصمیماتی که از لحاظ منطقی بهینه و معقولانه هستند. عقلانیت به خاطر محدودیت فکری، اطلاعات و زمان، محدود می شود.
- Bounded Rationality – عقلانیت محدود: به این معناست که افراد در فرآیند تصمیمگیری بیشتر تمایل به دریافت حس رضایت دارند تا رسیدن به سطح بهینه. به بیان دیگر ما تصمیماتی میگیریم که به نظرمان خوب و قانعکننده باشد نه تصمیماتی که از لحاظ منطقی بهینه و معقولانه هستند. عقلانیت به خاطر محدودیت فکری، اطلاعات و زمان، محدود می شود.
- Satisficing – راضی کردن: مردم بر اساس نیازهای اولیهشان تصمیم میگیرند نه بر اساس بهینگی مالی. براساس نظریههای روانشناسی، فرد پیش ازآنکه به سطح بالای مطلوبیت برسد احساس رضایت کسب میکند. درواقع احساس رضایت مشتری نسبت به یک محصول جنبه منطقی ندارد و باید با دیدگاه رفتاری مورد بررسی قرارگیرد.
- Satisficing – راضی کردن: مردم بر اساس نیازهای اولیهشان تصمیم میگیرند نه بر اساس بهینگی مالی. براساس نظریههای روانشناسی، فرد پیش ازآنکه به سطح بالای مطلوبیت برسد احساس رضایت کسب میکند. درواقع احساس رضایت مشتری نسبت به یک محصول جنبه منطقی ندارد و باید با دیدگاه رفتاری مورد بررسی قرارگیرد.
- Certainty / Possibility effect – تاثیرات یقین یا امکان داشتن: امکان 0 به 5 درصد بیشتر از 50 به 60 به نظر می رسد. در واقع تغییر در احتمال سود یا زیان بر ارزیابی ذهنی افراد به صورت خطی تاثیر نمیگذارد. به همین دلیل احتمال تغییر شانس از 50% به 60% برای برنده شدن یک جایزه تاثیر هیجانی کمتری نسبت به تغییر از 95% به 100% دارد.
- Certainty / Possibility effect – تاثیرات یقین یا امکان داشتن: امکان 0 به 5 درصد بیشتر از 50 به 60 به نظر می رسد. در واقع تغییر در احتمال سود یا زیان بر ارزیابی ذهنی افراد به صورت خطی تاثیر نمیگذارد. به همین دلیل احتمال تغییر شانس از 50% به 60% برای برنده شدن یک جایزه تاثیر هیجانی کمتری نسبت به تغییر از 95% به 100% دارد.
- Decoy effect – اثر طعمه: اضافه کردن یه گزینه برای رساندن خریدار به گزینه ی مورد نظر ما. اثر طعمه که به عنوان اثر جذب (Attraction) یا اثر تسلط نامتقارن (Asymmetric dominate) نیز شناخته میشود، زمانی اتفاق میافتد که شما دوگزینه برای انتخاب دارید و وقتی گزینه سوم مشابه اما کمتر جذابی به این ترکیب اضافه میشود، ترجیح شما برای یکی از دوگزینه اولیه به طور چشمگیری تغییر میکند. این گزینه سوم در واقع گزینه طعمه نام دارد. طعمه گزینهایست که هیچکس به آن علاقهای ندارد زیرا از نظر عینی نسبت به سایر گزینه ها پایینتر است.
- Default – گزینه پیش فرض: وقتی عدم قطعیت در تصمیم گیری وجود دارد گزینه پیش فرض میگذاریم. پیشفرض در واقع خروجی هست که تصمیمگیرنده تحت شرایط سوگیری وضع موجود میگیرد. پیش فرض یک گزینه از پیش تعیینشده است و نیاز به هیچ تلاشی از سمت ما ندارد. به عنوان مثال اگر شما مشترک نتفلیکس باشید، این اشتراک در پایان هرماه به صورت خودکار تمدید میشود. تمدید خودکار نمونه رایجی از پیشفرضها در حوزه فروش محصولات و خدمات است
- Decoy effect – اثر طعمه: اضافه کردن یه گزینه برای رساندن خریدار به گزینه ی مورد نظر ما. اثر طعمه که به عنوان اثر جذب (Attraction) یا اثر تسلط نامتقارن (Asymmetric dominate) نیز شناخته میشود، زمانی اتفاق میافتد که شما دوگزینه برای انتخاب دارید و وقتی گزینه سوم مشابه اما کمتر جذابی به این ترکیب اضافه میشود، ترجیح شما برای یکی از دوگزینه اولیه به طور چشمگیری تغییر میکند. این گزینه سوم در واقع گزینه طعمه نام دارد. طعمه گزینهایست که هیچکس به آن علاقهای ندارد زیرا از نظر عینی نسبت به سایر گزینه ها پایینتر است.
- Framing effect – اثر چارچوببندی: انتخابها میتواند با برجستهشدن نکات منفی یا مثبت تحت تاثیر قرار دادهشود. اثر چارچوببندی زمانی اتفاق میافتد که تصیمات ما تحت تاثیر نحوهی ارائه گزینهها قرار میگیرد. ارزیابی اطلاعات میتواند بسته به اینکه کدام ویژگی برجسته شود جذابیت کمتر یا بیشتری داشتهباشد.
- Framing effect – اثر چارچوببندی: انتخابها میتواند با برجستهشدن نکات منفی یا مثبت تحت تاثیر قرار دادهشود. اثر چارچوببندی زمانی اتفاق میافتد که تصیمات ما تحت تاثیر نحوهی ارائه گزینهها قرار میگیرد. ارزیابی اطلاعات میتواند بسته به اینکه کدام ویژگی برجسته شود جذابیت کمتر یا بیشتری داشتهباشد.
- Choice overload – اضافهبار انتخاب: گزینههای اضافی باعث پیچیدگی تصمیمگیری و ناخشنودی و به تعویق انداختن تصمیمگیری میشوند. اضافهبار انتخاب که به آن فلج انتخاب (choice paralysis) و دشواری انتخاب (paradox of choice) هم میگویند، وضعیتی را توصیف میکند که درآن افراد به دلیل مواجه شدن با گزینههای زیاد دچار نوعی سردرگمی در انتخاب میشوند. درحالی که ما تمایل داریم فرض کنیم انتخابهای بیشتر شرایط بهتری را در اختیار ما قرار میدهد، پژوهشها نشان میدهد که انتخاب از بین یک طیف وسیع از گزینهها برای ما دشوارتر است.
- Choice overload – اضافهبار انتخاب: گزینههای اضافی باعث پیچیدگی تصمیمگیری و ناخشنودی و به تعویق انداختن تصمیمگیری میشوند. اضافهبار انتخاب که به آن فلج انتخاب (choice paralysis) و دشواری انتخاب (paradox of choice) هم میگویند، وضعیتی را توصیف میکند که درآن افراد به دلیل مواجه شدن با گزینههای زیاد دچار نوعی سردرگمی در انتخاب میشوند. درحالی که ما تمایل داریم فرض کنیم انتخابهای بیشتر شرایط بهتری را در اختیار ما قرار میدهد، پژوهشها نشان میدهد که انتخاب از بین یک طیف وسیع از گزینهها برای ما دشوارتر است.
- Decision fatigue – خستگی تصمیم: ما در هنگام تصمیمگیریهای طولانی دچار خستگی تصمیم میشویم و تصمیماتی بدون کیفیت میگیریم. خستگی تصمیم نشان میدهد که چگونه تصمیمگیری ما با انتخابهای اضافی و فرسودگی شناختی دچار مشکل میشود. در واقع خستگی تصمیم میتواند ناشی از اضافهبار انتخاب باشد.
- Decision fatigue – خستگی تصمیم: ما در هنگام تصمیمگیریهای طولانی دچار خستگی تصمیم میشویم و تصمیماتی بدون کیفیت میگیریم. خستگی تصمیم نشان میدهد که چگونه تصمیمگیری ما با انتخابهای اضافی و فرسودگی شناختی دچار مشکل میشود. در واقع خستگی تصمیم میتواند ناشی از اضافهبار انتخاب باشد.
- Commitment Device – ابزار تعهد: برای تثبیت اراده از تعهد استفاده میشود. ابزارهای تعهد میتوانند در تغییر، نگه داشتن و بروز یک رفتار موثر باشند. . انسان همیشه به دنبال لذتهای آنی است و منتظر نتایج بلند مدت بودن به جای لذتهای آنی از دردناکترین چالشهاست. این چالش دقیقا به دلیل عدم تطابق خود حاضر و خود آینده بهوجود میآید، ابزارهای تعهد برای ایجاد تعادل بین خود حال و خود آینده لازم است. کارهایی مانند قطع کردن مودم خانه و پنهان کردن کارتهای اعتباری میتواند برای افراد نوعی ابزار تعهد باشد.
- Commitment Device – ابزار تعهد: برای تثبیت اراده از تعهد استفاده میشود. ابزارهای تعهد میتوانند در تغییر، نگه داشتن و بروز یک رفتار موثر باشند. . انسان همیشه به دنبال لذتهای آنی است و منتظر نتایج بلند مدت بودن به جای لذتهای آنی از دردناکترین چالشهاست. این چالش دقیقا به دلیل عدم تطابق خود حاضر و خود آینده بهوجود میآید، ابزارهای تعهد برای ایجاد تعادل بین خود حال و خود آینده لازم است. کارهایی مانند قطع کردن مودم خانه و پنهان کردن کارتهای اعتباری میتواند برای افراد نوعی ابزار تعهد باشد.
- Confirmation bias – تعصب به تایید: بهاین معنا که مردم بر اساس اطلاعاتی که دارند بر روی یک مساله تاکید و مقاومت میکنند. سوگیری تایید تمایل اساسی ما به توجه، تمرکز و اعتبار بیشتر قائل شدن برای شواهدی را توصیف میکند که با باورهای موجود ما مطابقت دارد.
- Confirmation bias – تعصب به تایید: بهاین معنا که مردم بر اساس اطلاعاتی که دارند بر روی یک مساله تاکید و مقاومت میکنند. سوگیری تایید تمایل اساسی ما به توجه، تمرکز و اعتبار بیشتر قائل شدن برای شواهدی را توصیف میکند که با باورهای موجود ما مطابقت دارد.
- Decision staging – مرحلهبندی تصمیم: مردم وقتی تصمیمهای مهم میگیرند سعی می کنند تمام گزینه ها را بررسی کنند و در نظر بگیرند. افراد در هنگام تصمیماتی مانند خرید ماشین یا خانه تمایل دارند تمام گزینههای جاگزین خود را نیز بررسی کنند و همچنین میخواهند به تمام اطلاعاتی که باید بر روی آنها تمرکز کنند دسترسی داشته باشند.
- Diversification bias – تعصب تنوع: تمایل افراد به بسط دادن گزینهها و منابع محدود بر روی مجموعهای از احتمالات. و این باعث میشود که افراد همه نوع گزینه را انتخاب می کنند، حتی اگر با نیازها و علائق آنها همخوانی نداشتهباشد. به عنوان مثال ممکن است ما قبل از مسافرت همه نوع موسیقی بر روی گوشی خود ذخیره کنیم ولی در پایان فقط به پاپهای مورد علاقهمان گوش میدهیم.
- Decision staging – مرحلهبندی تصمیم: مردم وقتی تصمیمهای مهم میگیرند سعی می کنند تمام گزینه ها را بررسی کنند و در نظر بگیرند. افراد در هنگام تصمیماتی مانند خرید ماشین یا خانه تمایل دارند تمام گزینههای جاگزین خود را نیز بررسی کنند و همچنین میخواهند به تمام اطلاعاتی که باید بر روی آنها تمرکز کنند دسترسی داشته باشند.
- Dual-system theory – نظریه سیستم دوگانه: زمانی که تصمیمگیری اتوماتیک وار، سریع، ناآگاهانه باشد (سیستم 1) در مقایسه با زمانی که تصمیمها کنترل شده، آرام و آگاهانه باشد (سیستم 2) ، معمولا تصمیمگیری نوع اول پیروز میشود. اکثر سوگیریها و خطاهای شناختی که موردمطالعه قرار گرفتهاند نتیجه افکار خودکار و تصمیمات سریع سیستم 1 هستند. عواملی که فرآیندهای سیستم 1 را در تصمیمگیری غالب میکند شامل حواسپرتی، محدودیت زمان، خلقوخو و مشغله سیستم شناختی میشود.
- Dual-system theory – نظریه سیستم دوگانه: زمانی که تصمیمگیری اتوماتیک وار، سریع، ناآگاهانه باشد (سیستم 1) در مقایسه با زمانی که تصمیمها کنترل شده، آرام و آگاهانه باشد (سیستم 2) ، معمولا تصمیمگیری نوع اول پیروز میشود. اکثر سوگیریها و خطاهای شناختی که موردمطالعه قرار گرفتهاند نتیجه افکار خودکار و تصمیمات سریع سیستم 1 هستند. عواملی که فرآیندهای سیستم 1 را در تصمیمگیری غالب میکند شامل حواسپرتی، محدودیت زمان، خلقوخو و مشغله سیستم شناختی میشود.
- Ego depletion – فرسایش ایگو (من): به این مسئله اشاره دارد که اراده مثل یک ماهیچه میماند و فعالیت بیش ازحد باعث خستگی آن میشود. فرسایش ایگو از مفهوم خود-تنظیمی یا خود-کنترلی در روانشناسی نشات میگیرد. برطبق این نظریه فعالیتهایی که نیاز به خود-کنترلی دارد میتواند این ماهیچه را ضعیف کند و منجر به فرسایش خود و متعاقبا کاهش توانایی اعمال خودکنترلی شود. فرسایش ایگو در زمانهایی مانند سرکوب احساسات یا افکار و یا تصمیمگیریهای دشوار و گسترده رخ میدهد.
- Ego depletion – فرسایش ایگو (من): به این مسئله اشاره دارد که اراده مثل یک ماهیچه میماند و فعالیت بیش ازحد باعث خستگی آن میشود. فرسایش ایگو از مفهوم خود-تنظیمی یا خود-کنترلی در روانشناسی نشات میگیرد. برطبق این نظریه فعالیتهایی که نیاز به خود-کنترلی دارد میتواند این ماهیچه را ضعیف کند و منجر به فرسایش خود و متعاقبا کاهش توانایی اعمال خودکنترلی شود. فرسایش ایگو در زمانهایی مانند سرکوب احساسات یا افکار و یا تصمیمگیریهای دشوار و گسترده رخ میدهد.
- Elimination-by-aspects – حذف از جنبه های مختلف: تصمیمگیرنده برای گرفتن تصمیم، از گزینههای مهم شروع میکند، یکی یکی گزینهها را مقایسه و آنها را حذف می کند؛ تصمیمگیرنده با مجموعهای از میانبرهای ذهنی دست به تصمیمگیری میزند این میانبرها منجر به حذف از جنبههای مختلف میشوند بهاینمعنا که تصمیمگیرنده به تدریج تعداد گزینهها را در یک مجموعه انتخاب کاهش میدهد و از مهمترین آنها شروع میکند. به عنوان مثال یک مسافر درابتدا برای انتخاب محل اقامت تمام هتلهای کمتر از سهستاره را حذف میکند، بعد ازآن گزینه نزدیکی به مرکز شهر را انتخاب میکند و تعدادی دیگر از گزینهها حذف میشوند. این انتخابها کاهش میابند تا زمانی که تنها یک گزینه باقی بماند.
- Elimination-by-aspects – حذف از جنبه های مختلف: تصمیمگیرنده برای گرفتن تصمیم، از گزینههای مهم شروع میکند، یکی یکی گزینهها را مقایسه و آنها را حذف می کند؛ تصمیمگیرنده با مجموعهای از میانبرهای ذهنی دست به تصمیمگیری میزند این میانبرها منجر به حذف از جنبههای مختلف میشوند بهاینمعنا که تصمیمگیرنده به تدریج تعداد گزینهها را در یک مجموعه انتخاب کاهش میدهد و از مهمترین آنها شروع میکند. به عنوان مثال یک مسافر درابتدا برای انتخاب محل اقامت تمام هتلهای کمتر از سهستاره را حذف میکند، بعد ازآن گزینه نزدیکی به مرکز شهر را انتخاب میکند و تعدادی دیگر از گزینهها حذف میشوند. این انتخابها کاهش میابند تا زمانی که تنها یک گزینه باقی بماند.
- Empathy gap – شکاف همدلی: این سوگیری به تمایل ما در دستکم گرفتن تاثیر حالات ذهنی بر رفتار و تصمیمگیریهای ما اشاره دارد. این حالات ذهنی معمولا هیجانات، احساسات و وضعیت فعلی مارا اغناء میکند. یک فرد عصبانی نمیتواند کسی که خوشحال است را درک کند، فردی که عاشق نیست هم نمیتواند کسی که عاشق شده را درک کند.
- Endowment effect – اثر مالکیت: اثر مالکیت نوعی خطای شناختی است که درآن افراد تمایل دارند آنچه را که مربوط به خودشان است بیش از حد ارزشگذاری کنند، در واقع اثر مالکیت ازین واقعیت نشات میگیرد که افراد داراییهای خود را به هویتشان ربط میدهند و آن را بخشی از وجود خود میدانند، پس درنتیجه ارزش بیشتری برای آن قائل هستند. برای مثال وقتی شما تصمیم میگیرید منزل یا ماشین خود را بفروشید سوگیری اثر مالکیت سبب میشود که قیمت آنها را بالاتر از قیمت واقعیشان تعیین کنید.
- Empathy gap – شکاف همدلی: این سوگیری به تمایل ما در دستکم گرفتن تاثیر حالات ذهنی بر رفتار و تصمیمگیریهای ما اشاره دارد. این حالات ذهنی معمولا هیجانات، احساسات و وضعیت فعلی مارا اغناء میکند. یک فرد عصبانی نمیتواند کسی که خوشحال است را درک کند، فردی که عاشق نیست هم نمیتواند کسی که عاشق شده را درک کند.
- Status quo bias – تمایل به وضع موجود: این مفهوم مربوط به زمانی است که مردم ترجیح می دهند با انجام ندادن کاری یا پافشاری بر تصمیمی که قبلا گرفته اند اوضاع در حالت موجود باقی بماند. سوگیری وضع موجود تمایل و ترجیح ما برای ماندن در شرایط فعلی را توصیف میکند، که در نتیجه منجر به مقاومت در برابر تغییر میشود.
- Status quo bias – تمایل به وضع موجود: این مفهوم مربوط به زمانی است که مردم ترجیح می دهند با انجام ندادن کاری یا پافشاری بر تصمیمی که قبلا گرفته اند اوضاع در حالت موجود باقی بماند. سوگیری وضع موجود تمایل و ترجیح ما برای ماندن در شرایط فعلی را توصیف میکند، که در نتیجه منجر به مقاومت در برابر تغییر میشود.
- Loss aversion – ما ترجیح میدهیم از زیان احتمالی اجتناب کنیم تا ریسک سود بالقوه؛ زیرا درد روانی از دست دادن پول دو برابر بیشتر از خوشحالی ناشی از به دست آوردن پول است، و این تمایل ذاتی به زیان گریزی مارا به سمت گزینههایی با نتایج مشخصتر هدایت میکند. سطح شادی فرد در هنگام به دست آوردن 10 دلار با سطح اندوه او در هنگام از دست دادن 10 دلار برابر نیست، زیرا سود و زیان به یک اندازه ارزشگذاری نمیشوند.
- Loss aversion – ما ترجیح میدهیم از زیان احتمالی اجتناب کنیم تا ریسک سود بالقوه؛ زیرا درد روانی از دست دادن پول دو برابر بیشتر از خوشحالی ناشی از به دست آوردن پول است، و این تمایل ذاتی به زیان گریزی مارا به سمت گزینههایی با نتایج مشخصتر هدایت میکند. سطح شادی فرد در هنگام به دست آوردن 10 دلار با سطح اندوه او در هنگام از دست دادن 10 دلار برابر نیست، زیرا سود و زیان به یک اندازه ارزشگذاری نمیشوند.
- Gambler’s fallacy – مغالطه ی قمار باز: مربوط به اعتقادی هست که بعضی از مردم تصور میکنند که رویداد های مستقل با هم مرتبط هستند. درواقع افراد احتمال وقوع یک رویداد تصادفی را تحت تاثیر نتایج قبلی مرتبط با آن رویداد میدانند. به عنوان مثال باور اشتباه مبنی بر اینکه یک شخص میتواند عمل خطرناک خود را در حالی که هنوز درگیر آن است متوقف کند. این خطا در بازارهای مالی خیلی تاثیرگذار است، سرمایه گذاران تمایل دارند سهامی را که ارزش آن کم شده است نگه دارند و سهامی را که ارزش آن زیاد شده است بفروشند. در واقع آن ها براساس احتمال یک رویداد نسبتا تصادفی و مبتنی بر تاریخچه رویدادهای مشابه گذشته تصمیم میگیرند که لزوما به هم مرتبط نیستند.
- Gambler’s fallacy – مغالطه ی قمار باز: مربوط به اعتقادی هست که بعضی از مردم تصور میکنند که رویداد های مستقل با هم مرتبط هستند. درواقع افراد احتمال وقوع یک رویداد تصادفی را تحت تاثیر نتایج قبلی مرتبط با آن رویداد میدانند. به عنوان مثال باور اشتباه مبنی بر اینکه یک شخص میتواند عمل خطرناک خود را در حالی که هنوز درگیر آن است متوقف کند. این خطا در بازارهای مالی خیلی تاثیرگذار است، سرمایه گذاران تمایل دارند سهامی را که ارزش آن کم شده است نگه دارند و سهامی را که ارزش آن زیاد شده است بفروشند. در واقع آن ها براساس احتمال یک رویداد نسبتا تصادفی و مبتنی بر تاریخچه رویدادهای مشابه گذشته تصمیم میگیرند که لزوما به هم مرتبط نیستند.
- Game theory (behavioral) – تئوری بازی: اینکه حالات مختلف انسانی را در قالب بازی آزمایش کنیم. اصطلاح تئوری بازی برای تعاملات استراتژیک بین دو یا چند نفر استفاده میشود. در واقع کلمه بازی به هر تعاملی اطلاق میشود که نتیجه آن به اقدامات دو یا چندنفر بستگی دارد. درواقع اقدامات احتمالی آنها به مثابه یک بازی درنظر گرفته میشود.
- Game theory (behavioral) – تئوری بازی: اینکه حالات مختلف انسانی را در قالب بازی آزمایش کنیم. اصطلاح تئوری بازی برای تعاملات استراتژیک بین دو یا چند نفر استفاده میشود. در واقع کلمه بازی به هر تعاملی اطلاق میشود که نتیجه آن به اقدامات دو یا چندنفر بستگی دارد. درواقع اقدامات احتمالی آنها به مثابه یک بازی درنظر گرفته میشود.
- Habit – عادت: فرض کنید که شخصی از شما بپرسد که چگونه راه میروید؟ پاسخ به این سوال در عین سادگی میتواند دشوار باشد. راه رفتن عملی است که شما بدون فکر کردن انجام میدهید. عادتها معمولا به صورت خودکار انجام میشوند و شکستن آنها دشوار است. عادتها از طریق کارکرد سیستم 1 به وجود میآیند. آنها برای شکلگیری معمولا نیاز به سرنخ، تکرار، پاداش و تنبیه دارند.
- Habit – عادت: فرض کنید که شخصی از شما بپرسد که چگونه راه میروید؟ پاسخ به این سوال در عین سادگی میتواند دشوار باشد. راه رفتن عملی است که شما بدون فکر کردن انجام میدهید. عادتها معمولا به صورت خودکار انجام میشوند و شکستن آنها دشوار است. عادتها از طریق کارکرد سیستم 1 به وجود میآیند. آنها برای شکلگیری معمولا نیاز به سرنخ، تکرار، پاداش و تنبیه دارند.
- Halo effect – اثر هاله ای: قسمتی از تعصب شناختی است که باعث میشود برندها یا بعضی آدمها را تایید کنیم. اثر هاله ای یک سوگیری شناختی است که میگوید یک عقیده یا برداشت مثبت از افراد ، برندها و محصولات در یک حوزه به طور مثبت بر احساسات ما در حوزههای دیگر تاثیرگذار است. به عنوان مثال زمانی که ما فرض میکنیم یک فرد زیبا در سایر ویژگیهایش و به طور کلی نیز انسان خوبی است دچار این سوگیری شدهایم. این اشتباه در قضاوت نشان دهنده ترجیحات فردی، تعصبات، ایدئولوژی و ادراکات اجتماعی افراد است.
- Halo effect – اثر هاله ای: قسمتی از تعصب شناختی است که باعث میشود برندها یا بعضی آدمها را تایید کنیم. اثر هاله ای یک سوگیری شناختی است که میگوید یک عقیده یا برداشت مثبت از افراد ، برندها و محصولات در یک حوزه به طور مثبت بر احساسات ما در حوزههای دیگر تاثیرگذار است. به عنوان مثال زمانی که ما فرض میکنیم یک فرد زیبا در سایر ویژگیهایش و به طور کلی نیز انسان خوبی است دچار این سوگیری شدهایم. این اشتباه در قضاوت نشان دهنده ترجیحات فردی، تعصبات، ایدئولوژی و ادراکات اجتماعی افراد است.
- Hedonic adaptation – سازگاری لذت: که همچنین به عنوان تردمیل لذت نیز نام گذاری میشود، بر شادمانی و رضایت از زندگی تمرکز دارد، و به معنای تمایل کلی افراد برای بازگشت به سطح مشخصی از شادی علیرغم تمام بالا و پایینهای زندگی است. و درواقع به این معناست که لذتها یا حتی حسهای منفی به صورت دائمی نیستند و بعد مدتی از بین میروند.
- Hedonic adaptation – سازگاری لذت: که همچنین به عنوان تردمیل لذت نیز نام گذاری میشود، بر شادمانی و رضایت از زندگی تمرکز دارد، و به معنای تمایل کلی افراد برای بازگشت به سطح مشخصی از شادی علیرغم تمام بالا و پایینهای زندگی است. و درواقع به این معناست که لذتها یا حتی حسهای منفی به صورت دائمی نیستند و بعد مدتی از بین میروند.
- Herd behavior – گلهگرایی: این اصطلاح به معنای همسویی افکار یا رفتار افرادی است که از طریق عضویت در یک گروه باهم تعامل دارند. و اگر یک نفر تصمیمی بگیرد، بقیه افراد پشت سر او بدون اینکه از اطلاعات خود استفادهکنند همان تصمیم را میگیرند.
- Herd behavior – گلهگرایی: این اصطلاح به معنای همسویی افکار یا رفتار افرادی است که از طریق عضویت در یک گروه باهم تعامل دارند. و اگر یک نفر تصمیمی بگیرد، بقیه افراد پشت سر او بدون اینکه از اطلاعات خود استفادهکنند همان تصمیم را میگیرند.
- Heuristic – میانبرهای ذهنی: میانبرهای شناختی یا قوانین کلی که تصمیم گیری ها را آسان می کند. میانبرهای ذهنی به معنای راهبردهایی هستند که میتوانند حل مسئله و قضاوت های احتمالی مارا تسهیل کنند. این راهبردها قواعد عمومی یا قوانین سرانگشتی هستند که اضافه باز شناختی را کاهش میدهند و میتوانند برای قضاوتهای فوری موثر باشند، اما آنها اغلب منجر به نتیجهگیری غیرمنطقی و نادرست میشوند
- Heuristic – میانبرهای ذهنی: میانبرهای شناختی یا قوانین کلی که تصمیم گیری ها را آسان می کند. میانبرهای ذهنی به معنای راهبردهایی هستند که میتوانند حل مسئله و قضاوت های احتمالی مارا تسهیل کنند. این راهبردها قواعد عمومی یا قوانین سرانگشتی هستند که اضافه باز شناختی را کاهش میدهند و میتوانند برای قضاوتهای فوری موثر باشند، اما آنها اغلب منجر به نتیجهگیری غیرمنطقی و نادرست میشوند
- Hindsight bias: تعصب ادراکی: این سوگیری اشاره به این حقیقت دارد که ما تمایل داریم بعد از اتفاق افتادن یک واقعه غیرقابل پیشبینی به عقب برگردیم و آن را به راحتی قابل حل و پیشبینی درنظر بگیریم. به عنوان مثال بعد از اینکه یک اتفاق برای فردی رخ میدهد، احتمالا خیلی از افراد به او بگویند: مگه بهت نگفته بودم؟ یا دیدی گفتم؟
- Hindsight bias: تعصب ادراکی: این سوگیری اشاره به این حقیقت دارد که ما تمایل داریم بعد از اتفاق افتادن یک واقعه غیرقابل پیشبینی به عقب برگردیم و آن را به راحتی قابل حل و پیشبینی درنظر بگیریم. به عنوان مثال بعد از اینکه یک اتفاق برای فردی رخ میدهد، احتمالا خیلی از افراد به او بگویند: مگه بهت نگفته بودم؟ یا دیدی گفتم؟
- Ikea effect – اثر ایکیا: وقتی افراد مشغول ساخت و درست کردن یک محصول میشوند، آن را به مثابه یک شاهکار خلقشده میدانند. ایکیا نام برند معروف سوئدی است که لوازم منزل میفروشد، و افراد پس از خرید خودشان باید قطعات را مونتاژ کنند. اثر ایکیا نوعی خطای شناختی است که درآن افراد کالاهای ساخت خودشان را ارزشمندتر و بهتر از کالاهای آماده یا ساخت دیگران میدانند و این ارزشگذاری بیشتر از حس مالکیت نسبت به آن کالا ناشی میشود.
- Ikea effect – اثر ایکیا: وقتی افراد مشغول ساخت و درست کردن یک محصول میشوند، آن را به مثابه یک شاهکار خلقشده میدانند. ایکیا نام برند معروف سوئدی است که لوازم منزل میفروشد، و افراد پس از خرید خودشان باید قطعات را مونتاژ کنند. اثر ایکیا نوعی خطای شناختی است که درآن افراد کالاهای ساخت خودشان را ارزشمندتر و بهتر از کالاهای آماده یا ساخت دیگران میدانند و این ارزشگذاری بیشتر از حس مالکیت نسبت به آن کالا ناشی میشود.
- Inequity aversion – گریز از نابرابری: به معنای مقاومت افراد در برابر نتایج ناعادلانه است، اینکه مردم حاضر نیستند معاملهها و هر نوع اتفاق غیر عادلانهای را تحمل کنند، مثل بازیهای اولتیماتوم یا دیکتاتور. این سوگیری میتواند خطرناک باشد زیرا باعث میشود که افراد برای اینکه فردی دیگر به مزیت بالاتری دست پیدا نکند، از دستاورد و سود خود چشمپوشی کنند.
- Inequity aversion – گریز از نابرابری: به معنای مقاومت افراد در برابر نتایج ناعادلانه است، اینکه مردم حاضر نیستند معاملهها و هر نوع اتفاق غیر عادلانهای را تحمل کنند، مثل بازیهای اولتیماتوم یا دیکتاتور. این سوگیری میتواند خطرناک باشد زیرا باعث میشود که افراد برای اینکه فردی دیگر به مزیت بالاتری دست پیدا نکند، از دستاورد و سود خود چشمپوشی کنند.
- Inertia – اینرسی: ما ترجیح میدهیم که رفتار را در همان حالتی که هستند ثابت نگه داریم. ما معمولا گزینههای پیشفرض را ترجیح میدهیم و به آنها تکیه میکنیم مگر آنکه به صورت خاص برای تغییر رفتار انگیزه دریافت کنیم. حالت اینرسی بر باورهای ما نیز تاثیرگذار است، به این معنا که ما به سختی مسیر فکری خود را تغییر میدهیم.
- Inertia – اینرسی: ما ترجیح میدهیم که رفتار را در همان حالتی که هستند ثابت نگه داریم. ما معمولا گزینههای پیشفرض را ترجیح میدهیم و به آنها تکیه میکنیم مگر آنکه به صورت خاص برای تغییر رفتار انگیزه دریافت کنیم. حالت اینرسی بر باورهای ما نیز تاثیرگذار است، به این معنا که ما به سختی مسیر فکری خود را تغییر میدهیم.
- Intertemporal Choice – انتخاب موقتی: یک اصطلاح اقتصادی است که توضیح میدهد چگونه تصمیمات زمان حال بر روی گزینههای موجود در آینده تاثیر میگذارد. به عنوان مثال تصمیم ما در مورد اینکه در زمان حال چه مقدار پول خرج کنیم میتواند در کیفیت زندگی ما در سال آینده تاثیر بگذارد. به صورت کلی این مفهوم با تعصب زمان حال گره خوردهاست و نشان میدهد که مردم بر روی اتفاقات زمان حال ارزش بیشتری بر اتفاقات آینده میگذارند.
- Intertemporal Choice – انتخاب موقتی: یک اصطلاح اقتصادی است که توضیح میدهد چگونه تصمیمات زمان حال بر روی گزینههای موجود در آینده تاثیر میگذارد. به عنوان مثال تصمیم ما در مورد اینکه در زمان حال چه مقدار پول خرج کنیم میتواند در کیفیت زندگی ما در سال آینده تاثیر بگذارد. به صورت کلی این مفهوم با تعصب زمان حال گره خوردهاست و نشان میدهد که مردم بر روی اتفاقات زمان حال ارزش بیشتری بر اتفاقات آینده میگذارند.
- Less is better effect – تاثیر کمتر بهتر است: وقتی که اشیا به صورت جداگانه و نه چسیبده به هم بررسی میشوند تصمیم گیرندگان کمتر بر روی صفاتی که مهم هستند تمرکز میکنند. درواقع زمانی که دو گزینه به صورت جداگانه ارائه میشوند افراد قسمت بدتر دو گزینه را انتخاب میکنند. اما زمانی که افراد دو گزینه را باهم درنظر بگیرند، تمایل آنها برعکس میشود، پس درنتیجه اثر کمتر بهتر است ناپدید میشود.
- Less is better effect – تاثیر کمتر بهتر است: وقتی که اشیا به صورت جداگانه و نه چسیبده به هم بررسی میشوند تصمیم گیرندگان کمتر بر روی صفاتی که مهم هستند تمرکز میکنند. درواقع زمانی که دو گزینه به صورت جداگانه ارائه میشوند افراد قسمت بدتر دو گزینه را انتخاب میکنند. اما زمانی که افراد دو گزینه را باهم درنظر بگیرند، تمایل آنها برعکس میشود، پس درنتیجه اثر کمتر بهتر است ناپدید میشود.
- Licensing effect – اثر خود مجوزدهی: که تحت عنوان مجوز اخلاقی (Moral Licensing) نیز شناخته میشود، به این معناست که به خودمان اجازه میدهیم بعد از یک کار مثبت، کار منفی انجام بدهیم. اثر خود مجوزدهی بعد از انجام دادن رفتارهایی مانند کمکهای مالی، همکاریهای خیرخواهانه، تبعیض نژادی و تقلب مورد بررسی قرار گرفتهاست. به عنوان مثال فردی که کلسترول بالایی دارد بعد از یک دوره مصرف دارو به خود این اجازه را میدهد که دوباره غذاهای مضر مصرف کند.
- Licensing effect – اثر خود مجوزدهی: که تحت عنوان مجوز اخلاقی (Moral Licensing) نیز شناخته میشود، به این معناست که به خودمان اجازه میدهیم بعد از یک کار مثبت، کار منفی انجام بدهیم. اثر خود مجوزدهی بعد از انجام دادن رفتارهایی مانند کمکهای مالی، همکاریهای خیرخواهانه، تبعیض نژادی و تقلب مورد بررسی قرار گرفتهاست. به عنوان مثال فردی که کلسترول بالایی دارد بعد از یک دوره مصرف دارو به خود این اجازه را میدهد که دوباره غذاهای مضر مصرف کند.
- Mental accounting – حسابداری ذهنی: ما از نظر ذهنی تمایل داریم که منابع مختلف درآمدی خود مانند حقوق در مقابل پاداش کاری، را دسته بندی کنیم و در نهایت با هرکدام ازین دسته ها رفتار متقاوتی داشته باشیم، این رفتار به عنوان حسابداری ذهنی شناخته می شود و باعث می شود که ما تمام پول هایمان را به صورت یکسان ارزش گذاری نکنیم. ذهن ما پول را به روش بودجه بندی تقسیم می کند و پول های مختلف را به اهداف مختلف اختصاص می دهد. افراد تمایل دارند تا پولهایی که از منابع مختلف به دست آوردهاند را به صورت متفاوت ارزشگذاری ذهنی کنند. در واقع با وجود اینکه ارزش این پولها ثابت هستند اما در ذهن ما متفاوت درنظر گرفته میشوند.
- Mental accounting – حسابداری ذهنی: ما از نظر ذهنی تمایل داریم که منابع مختلف درآمدی خود مانند حقوق در مقابل پاداش کاری، را دسته بندی کنیم و در نهایت با هرکدام ازین دسته ها رفتار متقاوتی داشته باشیم، این رفتار به عنوان حسابداری ذهنی شناخته می شود و باعث می شود که ما تمام پول هایمان را به صورت یکسان ارزش گذاری نکنیم. ذهن ما پول را به روش بودجه بندی تقسیم می کند و پول های مختلف را به اهداف مختلف اختصاص می دهد. افراد تمایل دارند تا پولهایی که از منابع مختلف به دست آوردهاند را به صورت متفاوت ارزشگذاری ذهنی کنند. در واقع با وجود اینکه ارزش این پولها ثابت هستند اما در ذهن ما متفاوت درنظر گرفته میشوند.
- Mindless eating – بدون فکر غذا خوردن: با توجه به شرایط محیط و هر نوع شرایطی انتخاب ما در مورد غذا خوردن و مقدارآن میتواند تغییر کند. به عنوان مثال آیا تا به حال برایتان پیش آمدهاست که در هنگام دیدن تلویزیون یا کارکردن تمایلتان به خوردن یک بسته چیپس افزایش مییابد؟ مفهوم غذاخوردن بدون فکر از رفتار روانشناختی ناشی میشود که توسط یک ذهن پریشان و تکرار یک رفتار عادتی ناشی میشود.
- Mindless eating – بدون فکر غذا خوردن: با توجه به شرایط محیط و هر نوع شرایطی انتخاب ما در مورد غذا خوردن و مقدارآن میتواند تغییر کند. به عنوان مثال آیا تا به حال برایتان پیش آمدهاست که در هنگام دیدن تلویزیون یا کارکردن تمایلتان به خوردن یک بسته چیپس افزایش مییابد؟ مفهوم غذاخوردن بدون فکر از رفتار روانشناختی ناشی میشود که توسط یک ذهن پریشان و تکرار یک رفتار عادتی ناشی میشود.
- Naïve allocation – تخصیص ساده (لوحانه): که به آن سوگیری تنوع هم میگویند به این معناست که ما تمایل داریم منابع خود را بهطور مساوی بین گزینههای در دسترسمان تقسیم کنیم، واین صرف نظر از این موضوع است که آیا گزینهها برابر هستند یا خیر. به عنوان مثال در هنگام سرمایهگذاری افراد تمایل دارند تا مبالغ یکسان را در گزینههای مختلف سرمایه گذاری کنند و این عمل معمولا براساس حس درونی صورت میگیرد تا یک تصمیم منطقی. همچنین مشتریان دوست دارند منابع رو ساده و مرتب و محدود کنند، با این کار میتوانند بیشتر انتخاب کنند.
- Naïve allocation – تخصیص ساده (لوحانه): که به آن سوگیری تنوع هم میگویند به این معناست که ما تمایل داریم منابع خود را بهطور مساوی بین گزینههای در دسترسمان تقسیم کنیم، واین صرف نظر از این موضوع است که آیا گزینهها برابر هستند یا خیر. به عنوان مثال در هنگام سرمایهگذاری افراد تمایل دارند تا مبالغ یکسان را در گزینههای مختلف سرمایه گذاری کنند و این عمل معمولا براساس حس درونی صورت میگیرد تا یک تصمیم منطقی. همچنین مشتریان دوست دارند منابع رو ساده و مرتب و محدود کنند، با این کار میتوانند بیشتر انتخاب کنند.
- Optimism bias – تعصب خوشبینی: به این معنا که ما تمایل داریم وقایع و احتمالات مثبت را در مورد خودمان بیشتر تخمین بزنیم و احتمال وقوع خطرها و وقایع منفی را کمتر حدس بزنیم. به عنوان مثال در بخش پزشکی بیماران و پزشکان معمولا انتظارات غیرواقع بینانه و خوش بینانهتری در مورد اثر بخشی درمانها به ویژه درمانهای جدید دارند.
- Optimism bias – تعصب خوشبینی: به این معنا که ما تمایل داریم وقایع و احتمالات مثبت را در مورد خودمان بیشتر تخمین بزنیم و احتمال وقوع خطرها و وقایع منفی را کمتر حدس بزنیم. به عنوان مثال در بخش پزشکی بیماران و پزشکان معمولا انتظارات غیرواقع بینانه و خوش بینانهتری در مورد اثر بخشی درمانها به ویژه درمانهای جدید دارند.
- Overconfidence – اعتماد به نفس کاذب: زمانی که باور و یا ادراک یک فرد نسبت به تواناییهایش بالاتر از توانمندی واقعی یا بالقوه او باشد، دچار اعتماد به نفس کاذب شدهاست. تعصب خوش بینی میتواند بخشی از این سوگیری باشد، زیرا افراد تواناییها، احتمال موفقیت، جایگاه و باورهای خود را را بزرگتر و قویتر از چیزی که هست ارزیابی میکنند.
- Overconfidence – اعتماد به نفس کاذب: زمانی که باور و یا ادراک یک فرد نسبت به تواناییهایش بالاتر از توانمندی واقعی یا بالقوه او باشد، دچار اعتماد به نفس کاذب شدهاست. تعصب خوش بینی میتواند بخشی از این سوگیری باشد، زیرا افراد تواناییها، احتمال موفقیت، جایگاه و باورهای خود را را بزرگتر و قویتر از چیزی که هست ارزیابی میکنند.
- Over-justification effect – اثر مشخص کردن پاداش: تمایل ما به کمتر شدن انگیزه درونی برای انجام دادن فعالیتهایی را توصیف میکند که از طریق یک محرک و مشوق بیرونی مانند پول و یا هر پاداش دیگری از آن لذت میبردیم. ما وقتی مقدار پاداش موردانتظار خود را به دست میآوریم، دیگر انگیزهمان برای ادامه آن کار از بین میرود.
- Over-justification effect – اثر مشخص کردن پاداش: تمایل ما به کمتر شدن انگیزه درونی برای انجام دادن فعالیتهایی را توصیف میکند که از طریق یک محرک و مشوق بیرونی مانند پول و یا هر پاداش دیگری از آن لذت میبردیم. ما وقتی مقدار پاداش موردانتظار خود را به دست میآوریم، دیگر انگیزهمان برای ادامه آن کار از بین میرود.
- Pain of paying – درد پرداخت: اشاره به این موضوع دارد که ما در هنگام خرید هیجان منفی و درد روانی بابت از دست دادن پول خود تجربه میکنیم. ما درد پرداخت را احساس میکنیم زیرا بیزاری از از دست دادن داریم، به عنوان مثال درد ناشی از پولی که از دست میدهیم بیشتر از لذت ناشی از بهدست آوردن همان مقدار پول است.
- Pain of paying – درد پرداخت: اشاره به این موضوع دارد که ما در هنگام خرید هیجان منفی و درد روانی بابت از دست دادن پول خود تجربه میکنیم. ما درد پرداخت را احساس میکنیم زیرا بیزاری از از دست دادن داریم، به عنوان مثال درد ناشی از پولی که از دست میدهیم بیشتر از لذت ناشی از بهدست آوردن همان مقدار پول است.
- Pre commitment – پیش تعهد: پیش تعهد به یک هدف یکی از روشهایی است که برای رسیدن به یک تغییر مثبت استفاده میشود. . استفاده از روشهای پیش تعهد راهی برای رسیدن به رفتار مطلوب ما هستند. ما باید زمانی که در حالت منطقی خود قرار داریم از ابزارهای تعهد استفاده کنیم، مثلا لباسهای ورزش خود را در شروع روز و قبل ازانجام هرکاری بپوشیم. به این ترتیب حتی اگر بعد از ساعت کاری احساس خستگی هم داشته باشیم، باز هم به باشگاه خواهیم رفت، چون نمیخواهیم احساس یک احمق را داشته باشیم که تمام روز لباس ورزش پوشیده و در آخر به باشگاه نرفتهاست.
- Pre commitment – پیش تعهد: پیش تعهد به یک هدف یکی از روشهایی است که برای رسیدن به یک تغییر مثبت استفاده میشود. . استفاده از روشهای پیش تعهد راهی برای رسیدن به رفتار مطلوب ما هستند. ما باید زمانی که در حالت منطقی خود قرار داریم از ابزارهای تعهد استفاده کنیم، مثلا لباسهای ورزش خود را در شروع روز و قبل ازانجام هرکاری بپوشیم. به این ترتیب حتی اگر بعد از ساعت کاری احساس خستگی هم داشته باشیم، باز هم به باشگاه خواهیم رفت، چون نمیخواهیم احساس یک احمق را داشته باشیم که تمام روز لباس ورزش پوشیده و در آخر به باشگاه نرفتهاست.
- Peak end rule – قانون پیک/پایان: خاطرات مربوط به تجربیات گذشتهی ما برابر با یک سطح میانگین از احساسات مثبت و منفی ما نسبت به آن موضوع نیست بلکه برابر با نقاط عطف و نهایی موضوع است. این قانون باعث میشود که نحوه یادآوری ما در مورد رویدادهای گذشته تغییر پیدا کند. ما یک خاطره را براساس تجاربمان در لحظات اوج و پایان آن یادآوری میکنیم، همچنین احساس ما نسبت به یک خاطره نیز تحت تاثیر همین موضوع است.
- Peak end rule – قانون پیک/پایان: خاطرات مربوط به تجربیات گذشتهی ما برابر با یک سطح میانگین از احساسات مثبت و منفی ما نسبت به آن موضوع نیست بلکه برابر با نقاط عطف و نهایی موضوع است. این قانون باعث میشود که نحوه یادآوری ما در مورد رویدادهای گذشته تغییر پیدا کند. ما یک خاطره را براساس تجاربمان در لحظات اوج و پایان آن یادآوری میکنیم، همچنین احساس ما نسبت به یک خاطره نیز تحت تاثیر همین موضوع است.
- Utility – بهینگی (مطلوبیت): اقتصاد دانان رفتاری این ایده که سودمندی برای یک فرد همیشه ماکسیمم می شود زیر سوال برده و این موضوع را مطرح میکند که افراد در موقعیت های مختلف انتخابهایی میکنند که نه تنها برایشان مفید و بهینه نیست بلکه به ضرر آن ها تمام می شود. واین حقیقت وجود دارد که افراد اغلب بهترین انتخاب ممکن را ندارند و رفتاری به ظاهر غیرمنطقی انجام می دهند.
- Utility – بهینگی (مطلوبیت): اقتصاد دانان رفتاری این ایده که سودمندی برای یک فرد همیشه ماکسیمم می شود زیر سوال برده و این موضوع را مطرح میکند که افراد در موقعیت های مختلف انتخابهایی میکنند که نه تنها برایشان مفید و بهینه نیست بلکه به ضرر آن ها تمام می شود. واین حقیقت وجود دارد که افراد اغلب بهترین انتخاب ممکن را ندارند و رفتاری به ظاهر غیرمنطقی انجام می دهند.
- Prospect theory – نظریه چشم انداز: یک مدل رفتاری است که نشان میدهد مردم چگونه بین گزینههایی که شامل ریسک یا عدم قطعیت هستند انتخاب میکنند. ما نتایج را براساس مطلوبیت نسبی آنها ارزیابی میکنیم نه مطلوبیت واقعی آنها، در واقع افراد به جای در نظر گرفتن دارایی خود، از یک نقطه مرجع در هنگام ارزیابی ضرر و سود احتمالی استفاده میکنند. افراد از این نقاط مرجع استفاده میکنند تا سود و زیان انتخابهای آینده خود را ترسیم کنند، و بتوانند قضاوت کنند که چقدر لذت همراه با سود و چقدر درد همراه با ضرر برای آن ها اتفاق میافتد.
- Prospect theory – نظریه چشم انداز: یک مدل رفتاری است که نشان میدهد مردم چگونه بین گزینههایی که شامل ریسک یا عدم قطعیت هستند انتخاب میکنند. ما نتایج را براساس مطلوبیت نسبی آنها ارزیابی میکنیم نه مطلوبیت واقعی آنها، در واقع افراد به جای در نظر گرفتن دارایی خود، از یک نقطه مرجع در هنگام ارزیابی ضرر و سود احتمالی استفاده میکنند. افراد از این نقاط مرجع استفاده میکنند تا سود و زیان انتخابهای آینده خود را ترسیم کنند، و بتوانند قضاوت کنند که چقدر لذت همراه با سود و چقدر درد همراه با ضرر برای آن ها اتفاق میافتد.
- Reciprocity – عمل متقابل: عمل متقابل یک هنجار اجتماعی است که شامل تبادلات بین افراد است، یعنی به ما حکم میکند که به اعمال مثبت دیگران با رفتارهایی به همان اندازه مثبت پاداش بدهیم و در مقابل هم برای اقدامات منفی با رفتار منفی خود مجازات درنظر بگیریم . یعنی پاسخ به عمل یک فرد با یک عمل برابر.
- Reciprocity – عمل متقابل: عمل متقابل یک هنجار اجتماعی است که شامل تبادلات بین افراد است، یعنی به ما حکم میکند که به اعمال مثبت دیگران با رفتارهایی به همان اندازه مثبت پاداش بدهیم و در مقابل هم برای اقدامات منفی با رفتار منفی خود مجازات درنظر بگیریم . یعنی پاسخ به عمل یک فرد با یک عمل برابر.